آریاناآریانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

آریانا پرنسس مبارز

عروس فصلهای خداوند

فرشته  معصوم  من . زمستان 1391 را به دلیل اینکه  کمی زودتر از موعد  بدنیای  ما قدم  گذاشتی  تقریبا تا 5اسفند  دربیمارستان  بودی  و همین موضوع  سبب شد نه من و نه تو آن  زمستان را نه دیدیم ونه  لمس کردیم  چشمانم فقط و فقط  ترا میدید  ولاغیر.... اما زمستان  1392 برایم  جلوه دیگری  داشت  وبه نظرم  بهترین زمستان عمرم بود...واین حضوردخترم بود که خانه مان را گرم ونورانی کرد...  چه ستودنی  است  خالق   برف و باران ... همه  کوچه ها وخیابانها  عروس  میشوند ...عقل حیران  میماند از زیبایی  طبیعت ...
1 آذر 1393

بدون عنوان

خانوم کوچولوی کنجکاو چشم که از تو برمیدارم کل اسباب بازیهات را بیرون میریزی و یا کابینت ها را برای مامان تخلیه میکنی وخیلی دوست داری کمد لباسهات را بهم بریزی  و خلاصه  کار مامان این شده که روزی n بارجمع کنه  وتوهم n+1  بار بریزی ....       ...
24 آبان 1393

روزمره های گلم

دردونه من  وقتی فکر میکنم  شیطنت های تو در نهاد همه کوچولوها  کم وبیش وجودداره  دیگه خیلی ازکارهای خنده دار تو تعجب نمیکنم ... جونم برات بگه هرجسم حجم داری مثل (کشو وسبد و فابلمه ....) که میدیدی والانم میبینی دوست داری  توش بشینی  ... یک گوشه دنج هم توخونه داری اونم  بین مبل و پرده  پذیرایی خونمونه  هروقت صدایی ازت نمیشنوم میام میبینم با یک عروسک اونجا نشستی  تا من پیدات کنم .  گلکم دنیات خیلی قشنگه  ... خدایا به خاطر لمس   تمام این لحظات شیرین  دخترم تراشکرمیکنم .     ...
21 آبان 1393

دختر انحصار طلب من

کوچولوی نازم از وسایلی که برات خریدیم مثل صندلی ماشین و....  به ندرت استفاده کردی فقط  گاها  توی روروک وتاب مینشستی ولی  یک فیل موزیکال داری که خیلی دوستش داری  کافیه که بچه ای نزدیکش بشه به قصد کشت به اون یورش میبری و خودت سوارش میشی      ...
20 آبان 1393

هفت ماهه شیطون

عروسک ملوسم  شنیده بودم بچه های هفت ماهه شیطون تر وپرتحرک تر از بچه های ترم هستن اما ندیده بودم که قدرت خدا دیدم ... ماشاالله.. سرجات بند نمیشی  وقتی موقع خواب تو نی نی لای لای میگذاشتمت  بایدتمام حواسم بهت بود چون وقتی بیدار میشدی میخواستی خودت را بیرون بیندازی     ...
20 آبان 1393

تاج گرانبها

مورخ 23/3/93مصادف به نیمه شعبان 1435قمری خداوند مهربون به مادری که برای راه رفتن کودکش چشم انتظار بود ولحظه شماری میکرد هدیه داد وتونازنین تونستی با پاهای قشنگت راه بری  ومن وباباجونت را خیلی خوشحال کنی یکسال وشش ماهت تازه تموم شده بود که قدمهای آغازین زندگیت رو برداشتی خداجونم برای قد کشیدنش .. حرف زدنش... راه رفتنش ... وسلامتیش  ترا شکرمیکنیم  گل یاسم  به قول بزرگواری سلامتی تاجی است گرانبها روی سر افراد سالم که فقط وفقط آدمهای  بیمار میتوانند آنرا ببینند پس خوشگلم قدر نعمتهایی که خداوند به توعنایت کرده را بدون ...
19 آبان 1393