آریاناآریانا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

آریانا پرنسس مبارز

آنانکه خاک رابه نظرکیمیاکنند آیاشودکه گوشه چشمی به ماکنند

دخترشیرین مامان درمقطعی از تاریخ زندگی بشرحادثه ای شورانگیز اتفاق افتاد که باعث شدتاثیرزیادی تاعصرحاضربه جای بگذارد وقریب به 14قرن است که مسلمانان شیعه یاد آن حادثه غم انگیزرازنده نگه داشته اند چراکه زمان ثابت کرده که این حادثه دارای آثاروبرکات غیرقابل انکاری بوده است که تقریبا همه مامعتقدان این معجزات وبرکات را درزندگیمان تجربه کرده ایم دختر خوبم شرکت دراین مجالس عزاداری باعث میشود الگوهای ناب را ازالگوهای بی ارزش شناسایی کنی وانسانهای کامل را به عنوان الگوی کامل برگزینی . دخترم همیشه دعاکنیم خدابه همه ماکمک کند که به عنوان مسلمان شیعه دربرگزاری این مراسم آیینی کوشاباشیم .باشدکه مورد لطف حضرت حق قرارگیریم     ...
10 آبان 1393

تروتمیز مثل گل یاس

فرشته کوچولوی من چون توخیلی کوچولو بودی درماه های اول حمام بردن تو کمی برام سخت بود به همین خاطر صبر میکردم تاباباجونت بیان خونه باهم شما رو حمام میکردیم ازهمون ابتدا بابایی حوله راآماده نگه میداشت من هم خیلی سریع زیر شیر آب سروبدن مثل گلت را میشستم وتحویل بابای حوله به دست میدادم واین عملیات 3تا5دقیقه بیشترطول نمیکشید وبعدش برای اینکه سرما نخوری بابا سشوار را روی گیسوهای کمندت میگرفت منم روغن به تن مثل برگ گلت میزدم وتند تند لباس تنت میکردیم . چه قد زمان زود میگذره الان دیگه توی وان میشینی ومن براحتی ترا حمام میکنم . خدای مهربونم  به دخترم کمک کن درمسیر ناهموار زندگی روحش را پاک و بی آلایش نگه دارد. ...
6 آبان 1393

خاله مهربون دوستت دارم

همه هستی مامان . مرخصی خانم های کارمند برای نگهداری ازبچه هاشون 9ماهه ومن به خاطر تو یکسال ویک ماه مرخصی استفاده کردم ولی به دلایلی با ادامه مرخصیم موافقت نشد ومن بابت این موضوع خیلی ناراحت ونگران بودم چون با13سال سابقه کار وشرایط خوبی که داشتم باید همه جوانب را در نظر میگرفتم وحقیقتش به کسی اعتماد نداشتم که تورا بهش بسپرم  وبه همین دلیل تصمیم به استعفا گرفتم وروزی که برگه های استعفا را از اموراداری برای امضای نهایی تحویل گرفتم شکر خدای مهربون خاله اکرم قبول کرد که مواظب توباشه ومن چون با روحیه صبور ومهربون وقلب رئوفش آشنا بودم میتونم بگم تنهاکسی بود که بهش اعتماد کردم وباکمال میل قبول کردم که خاله اکرم مامان دوم توبشه والان که دارم م...
5 آبان 1393

نفس مامان غذا خوردن را از4ماهگی شروع کرد

نفس مامان چهارماهت که تمام شدآقای دکترمصاحب اجازه دادند که برای شما غذاراشروع کنیم وبه این ترتیب سوپ های متنوعی با آب خروس و آب گوشت و عدس قرمز و عدس سبز و کلی سبزیجات برای تو میپختم وشکرخدا تو خیلی دوست داشتی واین موضوع به من انگیزه میداد که هرروز سوپ متفاوت باروز قبل برات درست کنم . دختر گلم تواین دنیا هیچ کس بدون روزی نمیماند وخداوند برای هرکسی روزی مقدر کرده ولی خداوند مهربان دوست داره که مابنده های شکرگذار ی باشیم وهمیشه سعیمان به خوردن روزی حلال باشد من و پدرت درحد توانمان سعی میکنیم این موضوع را رعایت کنیم وخدای نکرده مالمان به حرام آغشته نباشه وبه توهم که امانت خداوند در دست ماهستی نان حلال بدهیم وتوهم اینو بدون که وقتی بزرگ میشی ا...
4 آبان 1393